سلام … نمیدونم ... خوشحالم ، ناراحتم ... اما با شادمانی و سرور کلمات رادر کنار هم جمله میکنم چرا ؟؟!! چون شانه هایی که روزی بالشت خواب قیلوله دوستان و رفقا بود
اکنون متعلق به یار و مونس گشته است البته ب علت تاخیر در اطلاع رسانی در وبلاگ اکثر دوستان از این اتفاق مبارک مطلع هستن مدتیست دوست و رفیق عزیزمان وحید رستمی، شریک زندگی خویش را برگزیده و شانه اش را از بار سنگین راس دوستان رهانیده و آن را تکیه گاه یار خویش کرده است و سوگند و پیمان الهی خویش را در وفاداری و صداقت که ما زمینیان آن را عقد مینامیم فریاد زده و مجاهده را در این راه پرفراز و نشیب آغاز کرده
از طرف خودم و تمام دوستان و رفقا برای ایشان سلامتی، عاقبت بخیری، زندگی خوش روزی حلال، و فرزندان صالح از خداوند خواستارم بابت دیر کرد مطلب از دوست خوبم عذر میخوام گرچه چند روزی که در محضر ایشون بودم ابزار آماده بود تا شادباشی ب مناسبت این پیوند عرض کنم اما... محضر و حضور آقای رستمی چنان سنگین و گران است که چشمه های ادبیات و دایره لغات را چون چاه تشنه خشک و بی رمق خواهد کرد....
[ پنج شنبه 94/3/14 ] [ 1:34 صبح ] [ مهران رضازاده ]
|
||
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |