نمکیه.....نمکیه.....نون خشکیه....آهوووووویییییی....نمکیه... آره این آواز زیبای یه دوره گرد خشن بود که صبح یه روز سرد زمستونی ما و بقیه برو بچ با نمک واحد سه اتاق 10 نفره( نمکدونا رو میگم) که طبق معمول خواب ناز را بر کلاس حاج آقا ترجیح داده بودیم بر هم زد..... از اونجایی که ماشالله بزنم به تخته خوراک نان آخر هفته ماهم کم نبود، قرار شد پشت بندازیمو یکی از ما ده نفر کله شو ببره بیرونو نمکیه رو حسابی .....چیز کنه...که چرا همکارانتو از خواب بیدار کردی مگه نمیدونی الان شیقت خوابشونه.. ازونجایی که دوستان یکم خسته بودن( طبق معمول) این کار به نتیجه نرسید و قرار شد حالا که خواب ناز پریده یکی از دوستان نمکدون بره و نون خشکه هارو تحویل دوست عزیز نمکی بده....خلاصه دوباره قرعه انداختیم و طبق روال زمستونا قرعه به کسی نیقتاد جز...........علی آقای خالدی...اما آقای خالدی حالشو نداشتن که برن دم در و زحمت بر دوش نمکدون اصلی خوابگاه افتاد...یعنی مهدی قربانی...یادش بخیر...... این بود انشای من در مورد خاطره ای از یک روز برفی.... تبریک ویژه میگم به همه نمکی های عزیز...قفط بهتتون بگم شغل خوبیه....چون تجربشو با مهدی قربانی و حسین یوسفی دارم میگم.....موفق باشیم دوستان [ چهارشنبه 91/12/16 ] [ 7:12 عصر ] [ علیرضا رازقی ]
|
||
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |